راجا و مونا به مدت دو هفته برای 40امین سالگرد جشن عروسی شان با هواپیما به استرالیا می رفتند.
ناگهان صدای خلبان هواپیما را شنیدند که می گفت: "خانوم ها و آقایان محترم، خبر بدی برای شما دارم. ما متوجه شده ایم که یکی از موتورهای هواپیما دارای نقص فنی بوده و از کار افتاده است. ما تلاش می کنیم که در اولین فرصت فرود اضطراری داشته باشیم. خوشبختانه ما جزیره ای را پیدا کردیم که در نقشه نیست. ما در این جزیره فرود می آییم ولی ممکن است که کسی ما را در این جزیره پیدا نکند و مجبور باشید تا آخر عمر در این جزیره زندگی کنید."
و هواپیما با موفقیت در ساحل جزیره فرود آمد...
بعد از یک ساعت راجا به سمت همسرش برگشت و از او پرسید: مونا؛ تو پانصد دلار بیانه چک رو به بانک ICICI پرداخت کردی؟
مونا جواب داد: نه عزیزم.
پس از پیاده شدن از هواپیما راجا پرسید: مونا آیا پول مستر کارت بانک ICICI را پرداخت کرده ایم؟
مونا: اوه، نه یادم رفت که چک را بفرستم.
راجا: یک چیز دیگر آیا اقساط وام را که قرار بود در این ماه واریز کنیم را از یاد نبرده ای؟!
مونا: اوه، راجا مرا ببخش، من هیچکدوم رو واریز نکردم.
راجا او را طوری که در این 40 سال بغل نکرده بود بغل کرد. مونا خودش را کنار کشید و با این حال چرا من رو بغل می کنی؟!
راجا گفت: آنها ما را پیدا خواهند کرد.