loading...
| Bia | 2 | faaz | Bozorgtarin Download center Va Foroshgah |
محصولات

محصولات اولیه  فروشگاهwww.shopbia2faa.Tk

خرید کنید + دریافت کنید + پرداخت کنید

================================


پنل ارسال و دریافت پیام کوتاه لیمو20
پیشرفته ترین سامانه ارسال و دریافت پیام کوتاه در کشور
مدیریت ارسال و دریافت توسط خودتان و در پنل اختصاصی شما !
کاربران و مشتریان خود را چندین برابر کنید
ارسال پیامک بر اساس کد پستی تمامی استان ها
بانک شماره موبایل با بیش از 45 میلیون شماره فعال
ارسال خبرنامه
راه اندازی مسابقات و نظرسنجی
ارسال های زمان بندی شده
قابلیت استفاده از وب سرویس (ارسال و دریافت از طریق سایت شما)
و صدها امکان دیگر
با مراجعه به سایت ما می توانید امکانات کامل را مشاهده نمایید
www.Limoo20.ir
شماره های تماس :
09154294604
محمد مهدی پورسمنانی
09358081098
وحید درستی
آیدی پشتیبانی :
i_plus_plus@yahoo.com
Bia2faaz@yahoo.com

http://up.limoo20.ir/1/61db02561fa4e09ec13421b098df15f3.jpg
Vahid Faaz بازدید : 92 چهارشنبه 25 مرداد 1391 نظرات (0)

سوتی های شنیدنی شما

یه استاد صنعتی ۲ داشتیم بُمب خنده بود
از اونجایی که طبق قوانین نیوتون بد بخت ترین فرد کلاس همیشه تویی به صورت رَندوم مارو وَرداشت برد پای تخته مساله حل کنیم
مام قد گاو حالیمون نبود اما باید میرفتم
ماژیکو از استاد گرفتم واستادم مساله رو نیگا کردن
یهو برگشت جلو ۲۰ تا دختر و ۲۰ تا پسر از نوع دانشگاه رودهنی به ما گفت خااااااک بر سرت واسه چی درس نمیخونی؟
پَس فردا دزد میشی قاچاقچی میشی
میری سر چهار راه مجبور میشی ساک بزنی!
یه ذره فک کرد دید رید!
گفت منظورم همون کیف بود :|
من: o:
بچه ها :o
بعد از چند ثانیه همه =))

چند وقت پیش که از این کفشدوزک برچسبی ها مد شده بود به گوشی ها میزدن ….من یه دونه به گوشیم چسبونده بودم رو صفحه گوشیم آقا یه روز تو خیابون با گوشی حرف میزدم صداش نمیومد گوشی رو کردم زیر روسری بعد یهو حس کردم گوشم داغ شد دست زدم دیدم داخل گوشم یه چیز سفتیه حالا من تو خیابون جیییییییغ جیییییغ میکنم و محکم میزنم تو گوشم که بمیره همه مردمم واستادن نگاه کردن آقا من میدویدم خودمو به این ور و اونور میزدم و تا اینکه خودم و انداختم تویه مغازه و روسریمو در اوردم دیدم تو گوشم کفشدوزک که چسبونده بودم بهگوشی بودهیچی دیگه هیچوقت اون منطقه پیدام نشد

۱۳بدر امسال از کوه پرت شدم فکم شکست، رفتم دکتر عکس گرفت گفت باید عمل شه ، ما هم گفتیم باشه عمل کن، خلاصه این ۲ تا فک منو بهم بستن، منم که دیگه نمی تونستم حرف بزنم ، انقدرم درد می کرد که اصلا چشام جایی نمی دید…
اومدم بیرون برا نگهبان رو کاغذ نوشتم که تاکسی می خوام، اونم زنگ زد برام یه تاکسی گرفت، خلاصه این یارو راننده هم شانس گند ما عینک مطالعه نیورده بود هی من تو کاغذ می نوشتم اونم می چسبوند به چشماش بعد از چشماش دور می کرد که بتونه بخونه :) )
آخرش دیدیم نمی شه دیگه اون سوال می کرد من با اشاره دست جواب میدادم خلاصه با یه بدبختی به مقصد رسیدیم با دست بهش اشاره کردم که چقد میشه؟
حالا راننده با ۷ تا از انگشتاش بهم اشاره می کنه و با لبش عدد ۷ رو بهم نشون میده یجور که بتونم لب خونی کنم …!!! :) ))))))))
منم که نمی دونستم بخندم یا گریه کنم !!!! :) )) الان که یادم میاد کلی خندم می گیره =)

کوچیک بودم آهنگ talk to me کریس دی برگ رو تازه شنیده بودم و واسه اینکه نشون بدم من خیلی انگلیسی بلدم بلند بلند میخوندم: f…k to me! f…k to me! و فکر میکردم الان دیگه موجبات افتخار پدر و مادرمو فراهم اوردم!

حتما میدونید که صفحه ی تلویزیون چون الکتریسیته ی ساکن داره هر کاغذی نزدیکش کنیم بش میچسبه
حدود پنج شیش سالگیم یه نقاشی کشیدم چسبوندم بش به مادربزرگم گفتم ببین نقاشی منو دارن تو تلویزیون نشون میدن
باور کرده بود :)

عروسی پسر دائیم بود منم برای اولین بار رفتم آرایشگاه و موهامو فر کردن و خلاصه خیلی تغییر کرده بودم ..اکثراً تیپ اسپرت میزنم اونشب لباس ماکسی پوشیده بودم و خلاصه…
از سر شب دیدم داداشم بد جور نیگام می کنه … تو دلم گفتم عروسی تموم شه دعوام می کنه عروسی کوفتم می شه….
دیگه آخرای مجلس بود دیدم داره میاد طرفم پشتم رو بهش کردم که جلو دختر دائیم چیزی نگه دیدم اومد نزدیکم داره شماره میده!!!!!!
برگشتم خوب که نیگام کرد میگه : “اِ شبنم تو ایییییییییییی”
من:۰
داداشم:|
دختردائیمD:

کارآموزی زنان تو بخش زایشگاه بودیم، مادر و بردیم رو پوزیشن(تخت مامایی) استاد گفت تو بچه رو بگیر، آقا از شانس گند ما سر بچه گیر کرد، اگه بچه نمیومد کارآموزی و افتاده بودم، آقا ما شروع کردیم مادر و تشویق به زور زدن کردن و اونم درست زور نمی زد،اینقدر استرس گرفته بودم و مشغول بودم که یه دفعه با ضربه استاد به پشتم و خنده بقیه دانشجوها به خودم اومدم، استاد گفت: چته , مواظب باش خودت نزایی….
دیدم من حواسم نبوده اینقدر غرق کار بودم که خودم هم داشتم با مادر زور می زدم، هنوز وقتی یادم میاد خجالت می کشم

1

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ازکدام قسمت وبسایت بیشتر خوشتون اومد ؟
    از 20 به این وب سایت چند میدی ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 551
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 129
  • آی پی دیروز : 24
  • بازدید امروز : 149
  • باردید دیروز : 34
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 149
  • بازدید ماه : 266
  • بازدید سال : 3,977
  • بازدید کلی : 514,989
  • کدهای اختصاصی