loading...
| Bia | 2 | faaz | Bozorgtarin Download center Va Foroshgah |
محصولات

محصولات اولیه  فروشگاهwww.shopbia2faa.Tk

خرید کنید + دریافت کنید + پرداخت کنید

================================


پنل ارسال و دریافت پیام کوتاه لیمو20
پیشرفته ترین سامانه ارسال و دریافت پیام کوتاه در کشور
مدیریت ارسال و دریافت توسط خودتان و در پنل اختصاصی شما !
کاربران و مشتریان خود را چندین برابر کنید
ارسال پیامک بر اساس کد پستی تمامی استان ها
بانک شماره موبایل با بیش از 45 میلیون شماره فعال
ارسال خبرنامه
راه اندازی مسابقات و نظرسنجی
ارسال های زمان بندی شده
قابلیت استفاده از وب سرویس (ارسال و دریافت از طریق سایت شما)
و صدها امکان دیگر
با مراجعه به سایت ما می توانید امکانات کامل را مشاهده نمایید
www.Limoo20.ir
شماره های تماس :
09154294604
محمد مهدی پورسمنانی
09358081098
وحید درستی
آیدی پشتیبانی :
i_plus_plus@yahoo.com
Bia2faaz@yahoo.com

http://up.limoo20.ir/1/61db02561fa4e09ec13421b098df15f3.jpg
Vahid Faaz بازدید : 72 دوشنبه 15 آبان 1391 نظرات (0)

خانه ما در یک مجتمع آپارتمانی 4 طبقه قرار دارد و ما تازه به اینجا آمدیم و هنوز خیلی از همسایه ها را خوب نمیشناسیم. در طول چند روزی که این همه پله را بالا و پائین رفته بودم یک چیز برایم خیلی عجیب بود.
همیشه جلوی یکی از خانه ها فقط یک لنگه کفش مردانه بود. یکبار حتی زیر زمین خانه را هم به دنبال لنگه دیگر کفش گشتم اما هیچ اثری از لنگه دیگر آن پیدا نکردم. ته دلم یک کم می ترسیدم نکند فکر کنند کار من است!
تا اینکه یک روز که داشتم برای خرید نان به پائین می رفتم، مردی را دیدم که از آن خانه بیرون می آمد. او فقط یک پا داشت!
او با عصا راه می رفت. با ناراحتی از پله ها پایین رفتم و در طول راه همه اش به فکر آن مرد بودم که یک پا نداشت.
خیلی دلم برایش می سوخت. آن قدر ناراحت و غمگین بودم که پولم را در راه گم کردم، اما وقتی به خانه بازگشتم فکری به نظرم رسید. با خودم گفتم آن مرد حتماً از دیدن این همه کفش در جلو خانه ها ناراحت میشود.
باید کاری میکردم. خیلی فکر کردم تا اینکه فکری به نظرم رسید: دوباره برگشتم و یک لنگه از هر کفشی را که در ساختمان بود برداشتم و در زیر زمین قایم کردم، حالا در جلو خانه ها از هر جفت کفش فقط یک لنگه آن بود!
مطمئن شدم که اگر مرد برگردد دیگر غصه نخواهد خورد. چون همه مردم این آپارتمان فقط یک پا دارند.
آن شب همه همسایه ها بعد از کمی لی لی رفتن از من به پدرم شکایت کردند. اما از اینکه این کار را برای مرد یک پا کرده بودم. خوشحال بودم چون تنها کسی که از من شکایتی نداشت، همان مرد یک پا بود...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
1

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ازکدام قسمت وبسایت بیشتر خوشتون اومد ؟
    از 20 به این وب سایت چند میدی ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 551
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 316
  • باردید دیروز : 262
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 664
  • بازدید ماه : 1,185
  • بازدید سال : 4,896
  • بازدید کلی : 515,908
  • کدهای اختصاصی