loading...
| Bia | 2 | faaz | Bozorgtarin Download center Va Foroshgah |
محصولات

محصولات اولیه  فروشگاهwww.shopbia2faa.Tk

خرید کنید + دریافت کنید + پرداخت کنید

================================


پنل ارسال و دریافت پیام کوتاه لیمو20
پیشرفته ترین سامانه ارسال و دریافت پیام کوتاه در کشور
مدیریت ارسال و دریافت توسط خودتان و در پنل اختصاصی شما !
کاربران و مشتریان خود را چندین برابر کنید
ارسال پیامک بر اساس کد پستی تمامی استان ها
بانک شماره موبایل با بیش از 45 میلیون شماره فعال
ارسال خبرنامه
راه اندازی مسابقات و نظرسنجی
ارسال های زمان بندی شده
قابلیت استفاده از وب سرویس (ارسال و دریافت از طریق سایت شما)
و صدها امکان دیگر
با مراجعه به سایت ما می توانید امکانات کامل را مشاهده نمایید
www.Limoo20.ir
شماره های تماس :
09154294604
محمد مهدی پورسمنانی
09358081098
وحید درستی
آیدی پشتیبانی :
i_plus_plus@yahoo.com
Bia2faaz@yahoo.com

http://up.limoo20.ir/1/61db02561fa4e09ec13421b098df15f3.jpg
Vahid Faaz بازدید : 112 سه شنبه 14 شهریور 1391 نظرات (0)

 

روزی روزگاری درختی بود و پسر کوچولویی را دوست می داشت.
پسرک هر روز می آمد برگ هایش را جمع می کرد از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد.
از تنه اش بالا می رفت از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد و سیب می خورد با هم قایم باشک بازی می کردند.
پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید. او درخت را خیلی دوست می داشت خیلی زیاد و درخت خوشحال بود اما زمان می گذشت پسرک بزرگ می شد و درخت اغلب تنها بود
تا یک روز پسرک نزد درخت آمد درخت گفت: «بیا پسر، از تنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور، سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش.»
پسرک گفت: «من دیگر بزرگ شده ام، بالا رفتن و بازی کردن کار من نیست. می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم. من به پول احتیاج دارم می توانی کمی پول به من بدهی؟»
درخت گفت: «متأسفم، من پولی ندارم من تنها برگ و سیب دارم. سیب هایم را به شهر ببر بفروش آن وقت پول خواهی داشت و خوشحال خواهی شد.»
پسرک از درخت بالا رفت سیب ها را چید و برداشت و رفت. درخت خوشحال شد. اما پسرک دیگر تا مدتها بازنگشت و درخت غمگین بود تا یک روز پسرک برگشت درخت از شادی تکان خورد و گفت: «بیا پسر، از تنه ام بالا بیا با شاخه هایم تاب بخور و خو شحال باش»
پسرک گفت: «آن قدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن از درخت را ندارم، زن و بچه می خواهم و به خانه احتیاج دارم می توانی به من خانه بدهی؟»
درخت گفت: «من خانه ای ندارم خانه من جنگل است. ولی تو می توانی شاخه هایم را ببری و برای خود خانه ای بسازی و خوشحال باشی.»
آن وقت پسرک شاخه هایش را برید و برد تا برای خود خانه ای بسازد و درخت خوشحال بود اما پسرک دیگر تا مدتها بازنگشت و وقتی برگشت، درخت چنان خوشحال شد که زبانش بند آمد با این حال به زحمت زمزمه کنان گفت: «بیا پسر، بیا و بازی کن»
پسرک گفت: دیگر آن قدر پیر و افسرده شده ام که نمی توانم بازی کنم. قایقی می خوانم که مرا از اینجا ببرد به جایی دور می توانی به من قایق بدهی؟»
درخت گفت: تنه ام را قطع کن و برای خود قایقی بساز آن وقت می توانی با قایقت از اینجا دور شوی و خوشحال باشی.»
پسر تنه درخت را قطع کرد قایقی ساخت و سوار بر آن از آنجا دور شد. و درخت خوشحال بود
پس از زمانی دراز پسرک بار دیگر بازگشت، خسته، تنها و غمگین درخت پرسید: «چرا غمگینی؟ ای کاش میتوانستم کمکت کنم اما دیگر نه سیب دارم، نه شاخه، حتی سایه هم ندارم برای پناه دادن به تو»
پسر گفت: «خسته ام از این زندگی، بسیار خسته و تنهام و فقط نیازمند با تو بودن هستم، آیا می توانم کنارت بنشینم؟»
درخت خوشحال شد و پسرک پیر کنار درخت نشست و در کنار هم زندگی کردند و سالیان سال در غم و شادی ادامه زندگی دادند...

 

دوستان خوبم، آیا شرح داستان، چیزی به یاد ما نمی آورد؟

اکثر ما شبیه پسرک داستان هستیم و با والدین خود چنین رفتاری داریم. درخت همان والدین ماست، تا وقتی کوچکیم دوست داریم با آنها بازی کنیم. تنهایشان می گذاریم و دوباره زمانی به سویشان بر میگردیم که نیازمند هستیم و گرفتار. برای والدین خود وقت نمی گذاریم، آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که پدر و مادر برای ما همه چیز را فراهم می کنند تا ما را شاد نگه دارند و با مهربانی چاره ای برای رفع مشکل ما پیدا می کنند و تنها چیزی که در عوض از ما می خواهند این است که تنهایشان نگذاریم
به والدین خود عشق بورزیم، فراموششان نکنیم برایشان زمان اختصاص دهیم همراهیشان کنیم شادی آنها در دیدن ماست هر انسانی می تواند هر زمان و به هر تعداد فرزند داشته باشد ولی پدر و مادر فقط یک بار...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
1

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ازکدام قسمت وبسایت بیشتر خوشتون اومد ؟
    از 20 به این وب سایت چند میدی ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 551
  • کل نظرات : 17
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 239
  • باردید دیروز : 24
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 325
  • بازدید ماه : 846
  • بازدید سال : 4,557
  • بازدید کلی : 515,569
  • کدهای اختصاصی